اندکی بعد در 25 اسفند 1366 نیروی هوایی رژیم بعثی، حلبچه را مورد حمله شیمیایی قرار داد. هواپیماهای عراقی در چندین نقطه شهر حلبچه بمبهای شیمیایی حاوی گازهای کشنده اعصاب مانند وی ایکس، سارین، تابون و نیز گاز وحشتناک خردل بر سر مردم ریختند که 5 هزار شهید و 7 هزار تن مجروح بر جای گذاشت.
بیشتر شهدا و مجروحان، زنان، کودکان و سالخوردگان بودند. این فاجعه کم نظیر وجدان جهانیان را چنان تکان داد که هیچگاه از اذهان جامعه بشری و ملت کرد در عراق و سایر ملل در جهان پاک نخواهد شد. به نظر میرسد، شکلگیری چنین اقدام ددمنشانهای را باید در ورای معادلات نظامی جستوجو کرد.
این جنایت جنگی و غیرانسانی بخشی از سیاست حکومتهای عراق در تقابل هویتی با کردها در کردستان عراق بود که در چارچوب عملیات بدنام «انفال» انجام میگرفت.
عملیات انفال و نسلکشی مردم کرد در عراق عملاً از سال 1975 شروع شد و در آن 12 هزار کرد فیلی، 8 هزار بارزانی و 182هزار گرمیانی و کردهایی از نقاط دیگر ناپدید شدند و در نهایت، رژیم بعث با فاجعه بمباران شیمیایی شهر حلبچه، قساوت و نسلکشی خود را در حد گستردهای به نمایش گذاشت.
در سالهای پیش از آن، با وجود همه مشقات و سختیهای دهههای متوالی، کردهای عراقی هویت فرهنگی مستقل خود را حفظ کرده بودند. ممیزات هویتی آنها، تشابهات و پیوندهای ناگسستنی با دیگر بخشهای تمدن آریایی و ایرانی داشت.
صدام بیش از دیگر سیاسیون عراق در موضوع کردها درگیر شد. وی در مسیر زدودن هویت و ممیزات تمدنی و فرهنگی کردی از هیچ اقدامی فروگذار نکرد. از نسلکشی وبمباران شیمیایی گرفته، تا کشتار دستهجمعی و شکنجه، نفی وجود و زنده به گور کردن مردم بیدفاع. با وجود همه این اقدامها، اما کردها همچنان هویت اصیل خود را حفظ کرده و پاس داشتهاند.
نگرشها و سیاستهای قوممدارانه و نژادپرستانه رژیم بعث موجب واکنش کردها شد و زمینههای قیام ایلول را در سال 1961 به رهبری ملامصطفی بارزانی فقید پدید آورد.
در سال 1971 هزاران تن از کردهای فیلی توسط ارتش بعثی بالاجبار به ایران کوچانده شدند. چندی بعد هزاران تن نیز از کرکوک اخراج و به مناطق جنوبی کوچانده شدند. در سالهای بعد این اقدامها در ابعادی حتی گستردهتر به صورت سیستماتیک ادامه یافت. به جرأت میتوان گفت که محاربه با هویت فرهنگی کردها به مهمترین بُعد سیاست داخلی و خارجی حکومت بعثی بدل شده بود.
مردم کرد همواره خواهان حفظ ابعاد هویت تمدنی و فرهنگی خود بوده و کمکهای ایران را مساعدتی برای حفظ چنین ممیزه هویتی قلمداد کردهاند. از این زاویه اقدام صدام در دعوت از شاه ایران برای حل اختلافات مرزی و عقد قرارداد 1975 الجزایر نیرنگی بود برای حذف کردها از نقشه سیاسی عراق و اغفال ایران و بهدست آوردن زمان کافی برای تقویت نیروهای نظامی خود و انتقامجویی از ایران در زمان مناسب.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، صدام به تصور خود احساس کرد نیروهای حکومت نوپای ایران توان مقابله با ارتش مجهزش را نخواهند داشت. از این رو، در مقابل چشم جهانیان ودر تلویزیون دولتی عراق قرارداد الجزایر را پاره کرد و تهاجم گسترده خود را به ایران آغاز کردکه در نهایت منجر به قربانی شدن صدها هزار انسان بیگناه و مردم غیرنظامی شد. صدام جنگ علیه ایران را جنگ عرب و عجم خواند؛ گویی وی به هسته اصلی هویت و تمدن ایرانی حمله میبرد. این حمله پیامی آشکار برای کردها نیز داشت، وی این بار به خاستگاه تمدنی کردها حمله کرده بود.
حملات شیمیایی ارتش عراق اگرچه از آغازین سالهای جنگ شروع شده بود، اما در سالهای پایانی جنگ زمانی که آثار ضعف در ارتش بعثی هویدا شد، شدت بیشتری گرفت؛ حملاتی که البته در کُند کردن پیشروی نیروهای ایرانی تعیینکننده بود.
بمباران شیمیایی حلبچه در چنین فضایی رخ داد. در واقع، حمله شیمیایی به حلبچه نه صرفاً واکنش ارتش بعثی به استقبال مردم شهر از نیروهای ایرانی، بلکه در نگاهی وسیعتر، بخشی از اقدام این دولت متجاوز در سیاست مقابله با هویت کردها بود. بدون شک این اقدام غیرانسانی از عمق کینه و عداوت و انزجار بعثیهای نژادپرست نسبت به هویت آریایی و ایرانی حکایت میکرد.
در سالهای 1983 تا پایان جنگ، صدام اقدامهای متعددی برای نسلکشی کردها انجام داد. وی در این مدت 4 هزار و 500 روستای کردنشین مرزی در کردستان را با خاک یکسان کرد و ساکنان آنها را یا به اردوگاههای اجباری منتقل کرد یا به نواحی دیگر عراق تبعید کرد.
در این اقدام هزاران خانه، مدرسه، مسجد و کلیسا نابود شد. او حتی دستور داد درختان این مناطق را قطع کنند تا بدین شکل هیچ گونه اثری از حیات و امکانی برای بازگشت آوارگان باقی نماند. اقدام بیرحمانه و ضد بشری صدام در حمله به حلبچه به واقع یکی از مهمترین ابعاد و اوج چنین سیاست نژادپرستانهای بود.
در این میان، نقش ملت و دولت ایران در حمایت از آسیبدیدگان فاجعه حلبچه بیبدیل و شایسته تقدیر است. نهادهای گوناگون دولت ایران اعم از ارتش، سپاه، هوانیروز و هلال احمر، با همه توان و امکانات در دسترس و موجود به آسیبدیدگان این حادثه یاری رساندند. هم اکنون نیز مصدومان شیمیایی حلبچه برای معالجه به ایران اعزام میشوند.
این خود از نشانگان حس نوعدوستی و انساندوستی ایرانیان است که از ممیزات مشترک تمدنی و ارزشی ایرانیان و کردها است. علاوه بر آن، اقدام ایران در شناساندن ابعاد این فاجعه انسانی به گوش جهانیان تلاش درخور دیگری است.
رهبران ایرانی حمله شیمیایی به حلبچه را به اطلاع دبیرکل وقت سازمان ملل رساندند و او نیز این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد.
البته تحت تأثیر فشار قدرتهای بزرگ و قدرتهایی که خود، صدام را به جنگافزارهای شیمیایی مجهز کرده بودند، شورای امنیت صرفاً این اقدام را محکوم کرد و از بردن نام عراق اجتناب کرد. اما تلاش ایران در معرفی این رویداد غیرانسانی دامنه گستردهتری یافت.
به دعوت تهران گروههای متعددی از مجامع دولتی و غیردولتی از قربانیان شهر در حالی که همچنان پیکر شهدای این حمله بر زمین بود، دیدن کردند و از آن تصاویر بسیاری تهیه کردند. اقدامهای وسیعی نیز برای بازدید هیأتهای سیاسی از مصدومان حادثه انجام شد.
تهران تلاش کرد با هرگونه امکانی ابعاد این فاجعه نژادپرستانه را برای جهانیان روشن کند تا بدین شکل ماهیت واقعی رژیم بعث، شخص صدام و مظلومیت مردم حلبچه را به دنیا بنمایاند.
از منظر حقوق بینالملل، بمباران شیمیایی حلبچه نقض آشکار پروتکل 17 ژوئن 1925 در محکومیت کاربرد سلاحهای شیمیایی، اسناد کنفرانس صلح لاهه 1899 و 1907، ماده 6 اساسنامه دادگاه نورنبرگ 1964، ماده 5 عهدنامه واشنگتن 1922، ماده 3 اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 و کنوانسیون منع استفاده از سلاحهای شیمیایی (پروتکل منع استفاده از سلاح شیمیایی 1929 و کنوانسیون چهارم ژنو 1949) بود و از این منظر فراتر از جنایت جنگی، مصداق بارزی از جنایت ضد بشری با هدف امحای دسته جمعی گروهی از انسانها محسوب میشود.
حلبچه هماکنون همانند هیروشیما و ناکازاکی شاهد تولد کودکانی با عوارض شیمیایی و عقبماندگی ذهنی و جسمی آشکار است.
حلبچه هنوز شاهد مرگ انسانهایی است که بر اثر عوارض بمباران شیمیایی، درد و رنج و سختیهای بسیاری را در طول زندگی تجربه میکنند و خود میدانند که آثار مخرب این سلاحها از نسلی به نسل دیگر آنان منتقل میشود.
حلبچه اما با همه دردهایش زنده است و تندیس آن کودک آرمیده در آغوش پدر، یادآور این ترانه است، که جان یک کودک بیش از هر مرزی میارزد.
روزنامه ایران، سال بیستم، شماره 5608، یکشنبه 25 اسفندماه 1392، صفحه 13