سلفیگری حمله به موصل و حضور داعش در منطقه خاورمیانه، چیز جدیدی نیست. با فروپاشی رژیم بعث سابق و طالبان در افغانستان، پدیده تندروی و اسلامگرایی متعصبانه سلفی اوج گرفت. پس از تاسیس دولت جدید در عراق، قدرتی که در عراق مسلط بود، بیشتر شیعیان و کردها بودند و البته مشارکت طیفی از اهل تسنن هم به چشم میخورد.
بنابراین کسانی که نمیخواستند شیعه و کرد در عراق قدرتمند باشند به دنبال توطئهای رفتند تا وضع عراق به هم بخورد. به اضافه اینکه منافع کشورهای بزرگ در خاورمیانه و منطقه (به خاطر حفاظت از بازار منطقه) و تامین انرژی سوخت و نفت باعث شده آنها درصدد این باشند که استقرار در کشور عراق ایجاد نشود و بنابراین عراق به حمایت آنها نیاز داشته باشد. داعش در این چارچوب در حال استفاده از فضای به وجود آمده است.
دیدید که وقتی مساله سوریه به وجود آمد دولتهای قدرتمند اروپایی، آمریکا و منطقهای به بهانه حمایت از دموکراسی و علیه دولت سوریه، به اپوزیسیون کمک کردند. اپوزیسیون که متشکل از نیروهای تندرو اسلامی چون اخوان و سلفی در سوریه بود در ادامه منافع مشترک بین گروههای سلفی منطقه به انضمام حمایت کشورهایی که مدعی حقوق اهل تسنن و سنیگرایی بود به این جریان کمک کرد.
به همین دلیل امروز شاهد آن هستیم که گروههای مسلح متشکل از تشکیلات مختلف در این اتفاقات حضور دارند و همه در چارچوب دولت اسلامی شام ـ عراق متحد شدهاند. امثال بعثیها، نصرتالاسلام، جند الاسلام و... با هم متحد شدهاند و کمکهای خارجی هم به آنها رسید. ظاهرا با ماندنی شدن بشار اسد در انتخابات اخیر سوریه و ماندن قدرت در دست شیعیان عراق، قدرتهای خارجی جماعت اپوزیسیون را تحریک کردند تا به طرف موصل بیایند.
اگر به عقبه تاریخی افراطگرایی برگردیم، میرسیم به دولت سعودی و قطر. اگر بخواهیم کمی دورتر برویم باید زمانی را درنظر آوریم که «اسامه بنلادن» به عنوان یک سعودی به افغانستان رفت و بنیادگرایی اسلامی را بنیان نهاد و با ارزشهای غربی شروع به مبارزه کرد.
از سوی دیگر شاید اشتباهات دولتهای قدرتمندی مثل شوروی، چین و حتی خود آمریکا وقتی خواستند از اسراییل حمایت کنند در این امر تاثیرگذار بود. در آن شرایط کشورهای فوقالذکر به جای وارد شدن خودشان، با مطرحکردن مسائل ایدئولوژی تدین را به میدان آوردند. مثلا به بهانه اسلامگرایی، چنین جریانهایی را وارد میدان جنگ کردند.
اخیرا این جریانها بلای جان کسانی شد که در ابتدا به تحریک آنها پرداختند. مثال کاملش را میشود در افغانستان مشاهده کرد. بعدا شوروی از آنجا رفت و طالبان مستقر شد. در ادامه صدام حسین که به کمک کشورهای اروپایی قدرت پیدا کرد، آنقدر برای کسانی که به او میدان دادند مشکل درست کرد که خودشان مجبور شدند دخالت کنند و باعث سقوط او شدند.
به نظر من نتیجه داعش هم اینگونه است. هر کشوری و هر مجموعهای که در حال حمایت از آنهاست باید بداند ایده و استراتژی گروههایی مثل داعش در ادامه برای خود آن مجموعه یا کشور هم خطرناک است.
متاسفانه مردم و سیاستمداران منطقه در برخی مواقع شرایط بروز این جریانها را فراهم میکنند. وقتی دعوا و جنگی بهوجود میآید و خبری از صلح و اتحاد نیست، زمینه را برای گروههایی همچون داعش فراهم کردهاند. در اهل تسنن خیلیها هستند که با این جریانات تکفیری موافقتی ندارند اما به خاطر وجود برخی نارضایتیهای انتخاباتی و ... رفتاری میکنند که باعث میشود بروز چنین رفتارهایی تقویت شود. اینگونه است که آنها توانستهاند با تعداد ۳۰۰۰نفر، یک شهر ۲میلیون نفری را در مدت چند ساعت کنترل کنند.
آنچه باید انجام بگیرد، اتحاد نظری و عملی برای جمعکردن قدرت است تا بتوانیم مقابل این پدیده مقاومت و در ادامه آن را نابود کنیم. همانگونه که در روز اول کشورها و دولتهای منطقه برای سقوط صدام حسین متحد شدند، برای مبارزه با داعش هم باید از عنصر اتحاد استفاده کرد. امروز داعش یک صدام دیگر است.
بنابراین کشورهای منطقه باید متحد شوند و از مسائل شخصی، تشکیلاتی و متعصبانه دوری کنند و حقوق را هم در نظر بگیرند. اگر به گذشته برگردیم، باید بگویم این اتحاد وجود ندارد اما اگر به فکر آینده و ضرورتهای موجود باشیم، به نظر میرسد که وقت متحد شدن رسیده است. باید بدانیم فدا کردن مسائل کلی در راه رسیدن به مسائل شخصی و گروهی عاقلانه نیست.
روزنامه شهروند، یادداشت اول، سهشنبه 27 خردادماه 1393، سال دوم، شماره 307، صفحه 9.