امروز: شنبه 03 آذر 1403 برابر با 23 نوامبر 2024

 «بنده در تمام سفرهای مقامات کردستان عراق به ایران، همراه آنان بوده‌ام، همراه آقای نخست وزیر، ریاست اقلیم آقای مسعود بارزانی و دیگران. ما در این سفرها از آقای هاشمی رفسنجانی برای سفر به کردستان عراق دعوت کردیم که ایشان هم پذیرفتند؛ اما به بغداد که آمدند متاسفانه به کردستان نیامدند. چند بار از سوی آقای مسعود بارزانی و نخست وزیر اقیلم کردستان از آقای احمدی‌نژاد برای سفر به کردستان دعوت به عمل آمد، آنها به عراق آمدند اما به کردستان نیامدند. از آقای صالحی وزیر خارجه سابق و دیگران هم به صورت رسمی دعوت شد، اما نیامدند. اگر می‌آمدند بهترین استقبال از آنها به عمل می‌آمد.» این بخشی از سخنان «عبدالله صالح» مدیرکل روابط حکومت اقلیم کردستان عراق با ایران است که در گفت وگویی که با وی در شهر اربیل در اقلیم کردستان عراق انجام شده مطرح کرد. آقای صالح سال‌های طولانی است در مسند مدیریت روابط اقلیم کردستان با ایران است و جالب آنجاست که او پیوند تاریخی مردم دو سرزمین را مستحکم تر از روابط حکومت‌ها می داند‌. این گفت و گو در حالی انجام می شود که در سالهای گذشته برخی شایعات پیرامون روابط اقلیم با ایران مطرح شده بود اما خواندن سخنان آقای عبدالله صالح نشان می دهد که روابط تاریخی در هم تنیده دو سرزمین آمادگی گسترش روابط در همه زمینه ها اعم از سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی را دارد . در ادامه مشروح این گفت و گو را می‌خوانید ...

 

لطفا در ابتدا خود را برای خواننده ایرانی معرفی کنید، سپس ارزیابی‌تان را از رابطه کنونی کردهای عراق با ایران، با توجه به پیشینه روابط تاریخی میان دو ملت، بیان کنید.

در ابتدا ورود شما را به اقلیم کردستان خیرمقدم می‌گویم. بنده عبدالله صالح، مدیرکل روابط حکومت اقلیم کردستان با جمهوری اسلامی ایران هستم. همان‌گونه که اطلاع دارید ما از گذشته‌های بسیار دور تاکنون دارای روابط بسیار خوب با ایران بوده‌ایم. این بازمی‌گردد به دوران انقلاب اسلامی در ایران. می‌توانم بگویم ما هم در پیروزی انقلاب نقش داشتیم و از آن زمان تاکنون این روابط شکلی دوستانه داشته و همواره تمرکز روی بهتر شدن روابط بوده است. در حال حاضر نیز روابط خوبی با دولت ایران داریم. بنده نمی‌خواهم بار دیگر تکرار کنم که ایران یکی از بهترین دوستان ما بوده و هست؛ یعنی هنگامی که ما هیچ دوستی نداشتیم، ایران از بهترین دوستان ما بود. در مقاطع زمانی که کردها دچار مشکلات و حوادث شده‌اند، ایران همیشه پناه ما بوده و دروازه‌هایش را روی مردم ما گشوده است. به‌عنوان مثال می‌توان به حوادث دوره دیکتاتوری رژیم بعث صدام اشاره کرد که ایران درهای خود را باز کرد. در حقیقت ایران وطن دوم ماست و ما از ایران متشکریم.

 

در گذشته روابط سیاسی ایران با کردها در سطح روابط با احزاب و گروه‌های معارض رژیم صدام بود؛ آیا پس از تحولات اخیر یعنی از هنگامی که وضع اقلیم کردستان عراق در قانون اساسی این کشور به رسمیت شناخته شد، روابط تغییر یافته است و اکنون در وضع مناسبی قرار دارد؟

قبلا روابط از راه دفاتری بود که دو طرف در کشورهای هم داشتند. به‌طور مثال نهادهای ایرانی همچون سپاه، قرارگاه رمضان و ... در کردستان دفاتری داشتند و مشغول فعالیت بودند. ما نیز در شهرهایی مانند تهران، نقده، کرمانشاه، مریوان و جاهای دیگر برای انجام و تسهیل در کارهای مردم دفاتری داشتیم. همان‌گونه که اطلاع دارید تعداد زیادی از کردهای عراق به مدت طولانی 20 و 25 ‌سال در ایران پناهنده بودند و به رفت‌وآمد نیاز داشتند. بسیاری از این افراد در ایران تحصیل کردند و تا مقاطع دانشگاهی آموزش دیده‌اند. این دفاتر برای ارتباطات و تسهیل در کارها موردنیاز بودند. به واقع این ارتباطات در سطح رابطه با احزاب بود. ایران با همه احزاب کرد عراقی همچون حزب دموکرات کردستان، اتحادیه میهنی، کومله اسلامی، حرکت اسلامی، احزاب سوسیالیست و دیگر احزاب ارتباط داشت.

پس از سقوط حکومت صدام در‌ سال 2003، ایران اولین کشوری بود که 2دفتر کنسولگری خود را در شهرهای اربیل و سلیمانیه باز کرد. در این دوره روابط ما شکل دیپلماتیک یافت. در همین مقطع حکومت اقلیم نیز با راه‌اندازی دفتر اداره روابط خارجی که زیرمجموعه نخست‌وزیری است، خود را برای روابط جدید آماده کرد. در این اداره 2مدیریت بزرگ شروع به کار کردند؛ یکی دفتر مدیریت ارتباط با ایران بود که بنده مدیرکل آن هستم و دیگری دفتر ترکیه است که فرد دیگری مسئولیت آن را برعهده دارد. هدف از ایجاد این دو مدیریت اهمیت دادن به روابط است. ما به غیر از روابط تاریخی با ایران، دارای حدود 600 کیلومتر مرز مشترک، سه دروازه رسمی و چندین دروازه غیررسمی با ایران هستیم، از این‌رو، باید یک اداره قوی بتواند امور را پیش ببرد. این ارتباطات برای ما حایز اهمیت است. این نکته را هم یادآور شوم که اولویت ما در روابط در وهله نخست، ارتباط با ایران، سپس ترکیه و بعد کشور سوریه است. به این دلایل، دفتر فعالیت خود را آغاز کرد و بنده 25‌ سال مسئولیت ارتباط با ایران را عهده‌دار هستم. پیش از آن هم در شهرهای تهران و کرمانشاه مدیریت دفاتر مرکزی حزب دموکرات کردستان را برعهده داشتم. اکنون روابط ما با ایران یک حالت رسمی و دیپلماتیک دارد.

 

آیا روابط اقتصادی و فرهنگی نیز هم سطح با روابط سیاسی پیش رفته‌اند؟

ما تلاش کرده‌ایم با برگزاری جلسه‌ها و کنفرانس‌هایی مشترک با جمهوری اسلامی ایران زمینه را برای حضور و فعالیت تجار ایرانی مهیا کنیم.جلسه‌هایی برای آشنایی تجار دوطرف برگزار شده است. در ‌سال 2008 هنگامی که شرکت‌های دیگر کشورها در عراق نبودند، نخست‌وزیر دستور داد که ایرانی‌ها بدون گرفتن ویزا به مدت 15 روز، به سادگی و بدون انجام تشریفات چه از راه زمینی و هوایی، در کردستان حضور یابند. این نخستین اقدام ما با این هدف بود که زمینه برای حضور شرکت‌های ایرانی مهیا شود و تجار در این حوزه مشکلی برای ورود و کار نداشته باشند.

 

پس در حوزه اقتصادی فضا مهیاست، مشروط بر این ‌که ایرانی‌ها وارد شوند.

این زمینه از روز اول مهیا بود، اما طرف‌های ایرانی نتوانستند به صورت خوبی از آن استفاده کنند. بنده نه ایران و نه حکومت اقلیم را متهم نمی‌کنم؛ اما برنامه‌ریزی درستی انجام نشد. اگر از روز اول شرکت‌های معتبر و بزرگ بخش خصوصی ایرانی ورود پیدا می‌کردند، زمینه برای کار آماده بود و اکنون به جای ترکیه، کشور ایران حرف نخست را در بازار اقلیم کردستان می‌زد. باید اذعان کرد که اشکالاتی وجود دارد اما من نمی‌خواهم به تفصیل وارد آن شوم، وجود این اشکالات موجب شکل‌گیری حالت فعلی شد، که ما از آن رضایت نداریم.

اکنون نیروهای حکومت اقلیم کردستان در مرزها با آمادگی کامل و به صورت شبانه‌روزی مشغول فعالیت هستند. ما سطح وضع مرزهای حاج عمران، باشماق و پرویزخان را تقریبا به سطح مرزهای ترکیه رسانده‌ایم و نیروهای خبره را به کار گماشته‌ایم؛ این کار مهمی در جهت تسهیل کارهای مردم، گردشگران و تجار است. علاوه بر این‌که در مرزها رستوران و قهوه‌خانه‌ها و حتی مکان برگزاری جلسات احداث کرده‌ایم. هدف از انجام این کارها چه بود؟ ما این کار را نکرده‌ایم که اینک شاهد این مقدار تجارت با ایران باشیم. هدف از این تسهیلات ارتقای سطح بازرگانی، گردشگری و فرهنگی با ایران بوده‌ است. متاسفانه از سوی ایران، کارها به کندی انجام شد. شما به‌عنوان روزنامه‌نگار می‌توانید از 3 مرز رسمی مشترک با ایران بازدید کنید و سطح کارها و آمادگی را مشاهده کنید.

 

در حوزه فرهنگی چطور؟ تا چه حد از فرصت‌ها به خوبی استفاده شده است؛ مانند رفت‌وآمد دانشگاهیان، هنرمندان، موسیقیدان‌ها و ....

تمام این موارد و روابط وجود دارد، اما نه به آن گونه‌ای که مطلوب ماست.نمی‌دانم دلیل آن را باید در کجا جست؛ درحالی‌که طرفین مدعی داشتن بهترین روابط هستند. برای شما مثالی می‌زنم؛ در ‌سال1971 هنگامی که به همراه ملا مصطفی مشغول مبارزه بودیم و شاه هم به ما کمک می‌کرد، خبرنگاری از روزنامه اطلاعات برای انجام مصاحبه به مقر ملا مصطفی بارزانی در حاج عمران آمد و از وی درباره همکاری‌های شاه از بارزانی پرسش کرد. مرحوم ملامصطفی بارزانی پاسخ دادند کسی که به انقلاب ما کمک می‌کند، شاه نیست، بلکه مردم ایران هستند که به این انقلاب کمک می‌کنند. وی ادامه داد: امروز شاه در ایران حکومت می‌کند. این پاسخ بدان معنی است که روابط دو ملت بسیار نزدیک است و ریشه‌ها با هم پیوند دارند، به نوعی که حکومت‌ها به دلیل وجود این پیوندها، نمی‌توانند این دو را از هم جدا کنند.

ما از اهمیت کمک‌ها و گشودن دروازه‌های ایران، زمانی که به آن نیاز داشتیم، آگاه هستیم و این اقدامی بسیار بزرگ بود. اما نکته مهم‌تری از این مسأله وجود دارد و آن استقبال ملت ایران از کردها بود. اگر ملت استقبال نمی‌کرد ما نمی‌توانستیم برای کار وارد نهادها و کارخانه‌ها شویم. هیچ‌گاه مردم ایران به ما به‌عنوان یک خارجی و بیگانه نگاه نکردند و ما این موضوع را فراموش نخواهیم کرد. به این دلایل، نه حکومت ایران و نه حکومت کردستان عراق نمی‌توانند این 2ملت را از هم جدا کنند. این نکته بسیار مهمی است و باید از این زاویه به موضوع نگاه شود.

اینک باید مسئولان دوطرف با برگزاری جلسه‌ها و از راه گفت‌وگو، نگاه امنیتی را که بر روابط حاکم است، مرتفع کنند. بنده چه تهدیدی می‌‌توانم برای ایران داشته باشم؟ ایران چرا از ما هراس دارد؟ یا ما چرا باید از ایران واهمه داشته باشیم؟ این درحالی است که عنوان می‌شود ما دوست همدیگر هستیم. ما اکنون با ایران مرز طولانی داریم. باور کنید اگر یک تیر در مرز شلیک شود، نخست امنیت ما را مورد هدف قرار می‌دهد، نه امنیت ایران را. حکومت اقلیم کردستان عراق به هیچ عنوانی و به هیچ حکومتی اجازه نمی‌دهد از مرزهای ما حتی یک سنگ به خاک ایران پرتاب شود.

 

نه‌تنها به احزاب، بلکه اگر در توان ما باشد به دولت‌های دیگر هم اجازه چنین کاری را نخواهیم داد. امنیت ایران، امنیت ماست. پرسش من از طرف ایرانی این است که این دیدگاه امنیتی به سود چه کسی است؟

شما شاهد هستید در عید نوروز ایرانی‌هایی که به این‌جا سفر می‌کنند، مورد استقبال مردم ما قرار می‌گیرند. درحالی‌که چنین استقبالی از سایر خارجی‌هایی که در این‌جا حضور می‌یابند وجود ندارد. به‌طور مثال کردها در روزهای نوروز برای گردش به دامن طبیعت می‌روند، هنگامی که متوجه حضور خانواده ایرانی می‌شوند، آنها را بر سر سفره خود میهمان می‌کنند و خاطرات خود را از ایران باز می‌گویند. این نوع اختلاط هیچ‌گاه با مردم سایر کشورها وجود ندارد. از طرف دیگر، درحالی‌که راه برای رفتن به سایر کشورهای اروپایی یا ترکیه و غیره برای مردم کردستان عراق باز است، اما اولویت آنها برای سفر چه برای درمان بیماری یا برای گردشگری، کشور ایران است. آنها ایران را با عنوان بهشت توصیف می‌کنند. حتی آنهایی که به اروپا سفر کرده‌اند، باز می‌گویند ایران بهشت است. بنده به یک نکته اشاره کنم، کنسولگری ایران در اربیل در تابستان ‌سال گذشته روزانه 1500 تا 2000 ویزا صادر کرد، در سلیمانیه هم تقریبا 1000 ویزا صادر شد.

تقریبا 70‌ درصد از این افراد به‌عنوان گردشگر به ایران سفر کردند. اگر از آنها درباره ایران سوال شود، این افراد از ایران به‌عنوان بهشت و دارای مردمان نیک یاد می‌کنند. اما درعین‌حال یک گلایه هم دارند و آن این‌که در مرز ایران اذیت شده‌اند. چرا باید این مسأله رخ دهد؟ این درحالی است که تاکنون دولت ایران ما را به دلیل رفتار هیچ‌کدام از مسافرانی که به ایران رفته‌اند، مورد بازخواست قرار نداده است. هیچ‌کدام از آنها کار خلافی انجام نداده‌اند یا بازداشت نشده‌اند. حتی تا قبل از صدور پاسپورت، افراد را تنها با دادن یک برگه به ایران می‌فرستادیم. در آن مدت برخی از روزها 500 تا 600 نفر را با یک نامه به ایران می‌فرستادیم. امروز هم آماده هستیم که بگویند یک نفر از آنها فرد مطلوبی نبوده است. مردم ما مایل نیستند از حکومت و ملت ایران فاصله بگیرند و البته از آنها هم فاصله نخواهیم گرفت. ما ایران را از خود و خود را از ایران می‌دانیم؛ بنابراین انتظار هم داریم که دولت جمهوری اسلامی ایران ما را به‌عنوان حکومت اقلیم کردستان عراق حساب کند و با این دیدگاه به ما نگاه شود. اکنون سطح روابط از رابطه یک دولت با احزابی همانند حزب دموکرات، اتحادیه میهنی و... فراتر رفته است. برداشتن این نگاه و این‌که ما را به‌عنوان حکومت اقلیم کردستان عراق قبول کنند، مهم است.

بنده در تمام سفرهای مقامات کردستان عراق به ایران، همراه آنان بوده‌ام، همراه آقای نخست‌وزیر، ریاست اقلیم آقای مسعود بارزانی و دیگران. ما در این سفرها از آقای ‌هاشمی‌رفسنجانی برای سفر به کردستان عراق دعوت کردیم که ایشان هم پذیرفتند؛ اما به بغداد که آمدند متاسفانه به کردستان نیامدند. چند بار از سوی آقای مسعود بارزانی و نخست‌وزیر اقلیم کردستان از آقای احمدی‌نژاد برای سفر به کردستان دعوت به عمل آمد، آنها به عراق آمدند اما به کردستان نیامدند. از آقای صالحی وزیر خارجه سابق و دیگران هم به صورت رسمی دعوت شد، اما نیامدند. اگر می‌آمدند بهترین استقبال از آنها به عمل می‌آمد.

 

امیدوارم تیم آقای روحانی به این دعوت‌ها پاسخ دهند.

بنده مطمئن هستم در سفرهایی که جناب نخست‌وزیر به ایران خواهند داشت، از مقامات ایرانی دعوت خواهند کرد. ما از رئیس‌جمهوری ایران، که آن را جمهوریت خود می‌دانیم، توقع داریم در برابر انظار همه کشورها به کردستان سفر کنند. ما بدان مفتخر خواهیم بود. افتخار هم می‌کردیم اگر آقای احمدی‌نژاد یا آقای صالحی به کردستان سفر می‌کردند که البته استقبال شایسته‌ای از آنها صورت می‌گرفت. چرا نخست‌وزیر یا وزیر امور خارجه دیگر کشورها به کردستان سفر می‌کنند؟ درحالی‌که ما مدعی روابط بسیار خوب با ایران به ویژه در 30، 35 ‌سال اخیر هستیم و با آنها رابطه استراتژیک داریم، چرا به این‌جا سفر نمی‌کنند؟ آیا این خواسته‌ای بزرگ است؟

 

بله، این خواسته کاملا طبیعی است.

هرگاه از رئیس اقلیم یا نخست‌وزیر ما دعوت شده است، آنها به ایران سفر کرده‌اند یا در صورت لزوم خود به ایران رفته‌اند. شما چه کسی را به‌عنوان دوست، بهتر و نزدیک‌تر از کردها به ایران سراغ دارید؟ هرکس ادعای دوستی بهتری داشته باشد، بنده به او اعتراض خواهم کرد. ما این را مخفی نمی‌کنیم که با سایر کشورها رابطه داریم، اما هنگامی که هیچ کشوری با ما دوستی و رابطه نداشت، ایران یاور و پناهگاه ما بود.

 

به عنوان پرسش پایانی، چنانچه مطلب یا خاطره‌ای دارید یا این‌که موانعی بر سر راه ارتقای ارتباط میان دو طرف وجود دارد، بیان کنید.

هنگامی که انقلاب اسلامی در ایران به پیروزی رسید، ملامصطفی بارزانی نخستین کسی بود که به جمهوری اسلامی ایران، تهنیت و تبریک گفت. ما آماده بودیم هر کاری که در توانمان باشد برای انقلاب ایران انجام دهیم. همان‌گونه که می‌دانید این انقلاب به نفع مردم مستضعف منطقه است. ما افتخار می‌کنیم که روابط با ایران با وجود دشواری‌های موجود، پا برجاست؛ دلیل آن هم وجود روابط دوستانه بوده که توانسته‌ایم مشکلات را حل کنیم. حتی اگر در آینده هم مشکلی به وجود آید، با گفت‌وگو و برگزاری نشست‌های مشترک بین مسئولان دوطرف قابل حل خواهد بود. البته بنده این اطمینان را دارم که مشکلی به وجود نخواهد آمد و این دوستی و روابط هرچه بیشتر تقویت خواهد شد. ما امیدوار به ارتقای سطح روابط هستیم و کارهایی را که به این هدف کمک کند، انجام خواهیم داد.

 

روزنامه‌ شهروند، احسان هوشمند، پنجشنبه 21 فروردین 1393، شماره 253، صفحه 3.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«ناظم دباغ» نماینده حکومت اقلیم کردستان در تهران و دکتر «جگرخوین» معاون نمایندگی اقلیم کردستان در ایران« با اعضای حزب جماعت دعوت و اصلاح ایران دیدار کردند.

«ناظم عمر دباغ» نماینده حکومت اقلیم کردستان در تهران و دکتر «جگرخوین» معاون نمایندگی اقلیم کردستان در ایران، روز سه‌شنبه 19 فروردین ماه جاری (8 آوریل 2014) در دفتر نمایندگی حکومت اقلیم کردستان در تهران با «لقمان ستوده»، «جمال اسماعیل» و «صدیق قطبی» از 

اعضای حزب جماعت دعوت و اصلاح ایران دیدار کردند.

در این دیدار، لقمان ستوده مسئول روابط بین‌الملل حزب جماعت دعوت و اصلاح ایران، در مورد دیدگاه و فعالیتهای جمعیتشان سخنانی را ایراد کرد و در ادامه؛ تجربه اقلیم کردستان در مشارکت دادن گروهها و احزاب مختلف در بخش‌های؛ اجتماعی، سیاسی و آزادی بیان را موفق آمیز خواند. 

همچنین در این دیدار، «ناظم دباغ» از بازدید اعضای حزب جماعت دعوت و اصلاح ایران از دفتر نمایندگی حکومت اقلیم کردستان در تهران ابراز خوشحالی کرد و بر ادامه و تقویت این گونه روابط میان دو طرف تأکید کرد.

 

 

 

 

احمد شرف الدین ـ همزمان با بیست و ششمین سالگرد بمباران شیمیایی حلبچه و کشتار مردم این شهر، همایشی با عنوان «روایت ایرانی فاجعه حلبچه» توسط پژوهشکده فرهنگ و هنر و معماری جهاد دانشگاهی و با همکاری انجمن مردم نهاد افراز برگزار شد.

 

حمایت‌های بین‌المللی از جنایت‌های جنگی

در این مراسم، «جعفر حق‌پناه» از محققان مطالعات قومی و استاد دانشگاه تهران با طرح چند پرسش درباره رخداد فاجعه شیمیایی حلبچه گفت: «آیا حلبچه قربانی جنگ عراق علیه ایران بود؟ یا این‌که اگر عراقی‌ها همراه رزمندگان ایرانی نبودند و با آن‌ها همکاری نمی‌کردند چنین فاجعه‌ای رخ می‌داد؟ در پاسخ به این پرسش‌ها باید بگویم این تراژدی در زمانی رخ داد که جنگ سرد و نظام دو قطبی بر جهان حاکم بود و مناطقی مانند خاورمیانه نیز به گونه‌ای وابسته به یکی از دو ابرقدرت غرب و شرق بودند.»

وی ادامه داد: «این وابستگی موجب می‌شود که جنگ‌ها به یک جنگ نیابتی از بلوک غرب و شرق تبدیل شوند اما به نظر من جنگ هشت ساله عراق علیه ایران یک استثنا بود؛ چرا که برای نخستین‌بار شاهد بودیم دو ابرقدرت غرب و شرق با یکدیگر به توافق رسیدند و هر دو از یک طرف بحران که عراق بود حمایت کردند. این حمایت موجب شد که مردم حلبچه توسط سلاح‌های شیمیایی هدف گرفته شوند. این سلاح‌ها در شرکت‌های آلمانی ساخته شده بود و توسط هواپیماهای «سوخو» و «میگ» شوروی سابق علیه این مردم استفاده شد.»

 

مقابله با هویت بنیادی کردها

دیگر سخنران این مراسم محمد صدیق احمد «جگرخوین» جانشین نمایندگی دولت منطقه‌ای کردستان عراق در تهران بود که گفت: «در سال‌های 1983 تا پایان جنگ، صدام اقدام‌های متعددی در جهت نسل‌کشی کردها انجام داد. وی در این مدت 4500 روستای کردنشین مرزی درکردستان را با خاک یکسان کرد و ساکنان آن‌ها را یا به اردوگاه‌های اجباری منتقل نمود یا به نواحی دیگر عراق تبعید کرد. در این اقدام هزاران خانه، مدرسه، مسجد و کلیسا نابود شد. او حتی دستور داد درختان این مناطق را قطع کنند تا بدین شکل هیچگونه اثری از حیات و امکانی برای بازگشت آوارگان باقی نماند. اقدام بی‌رحمانه و ضد بشری صدام در حمله به حلبچه به واقع یکی از مهمترین ابعاد و اوج چنین سیاست نژادپرستانه‌ بود ...

وی تأکید کرد: «در این میان، نقش ملت و دولت ایران در حمایت از آسیب‌دیدگان فاجعه حلبچه بی‌بدیل و شایسته تقدیر است. نهادهای گوناگون دولت ایران اعم از ارتش، سپاه، هوانیروز و هلال احمر، با همه توان و امکانات موجود به آسیب‌دیدگان این حادثه یاری رساندند. هم‌اکنون نیز مصدومان شیمایی حلبچه برای معالجه به ایران اعزام می‌شوند. این خود از نشانگان حس نوع دوستی و انسان‌دوستی ایرانیان است که از ممیزات مشترک تمدنی و ارزشی ایرانیان و کردها است. علاوه بر آن، اقدام ایران در شناساندن ابعاد این فاجعه انسانی به گوش جهانیان تلاش درخور دیگری است. رهبران ایرانی حمله شیمیایی به حلبچه را به اطلاع دبیر کل وقت سازمان ملل رساندند و او نیز این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد. البته تحت تأثیر فشار قدرت‌های بزرگ و قدرت‌هایی که خود، صدام را به جنگ‌افزارهای شیمیایی تجهیز کرده بودند، شورای امنیت صرفاً این اقدام را محکوم و از بردن نام عراق اجتناب کرد، اما تلاش ایران در معرفی این رویداد غیرانسانی دامنه گسترده‌تری یافت. به دعوت تهران گروه‌های متعددی از مجامع دولتی و غیردولتی از قربانیان شهر در حالی که همچنان پیکر شهدای این حمله بر زمین بود، بازدید کردند و از آن تصاویر بسیاری تهیه نمودند. اقدام‌های وسیعی نیز برای بازدید هیأت‌های سیاسی از مصدومان حادثه صورت گرفت. تهران تلاش کرد تا با هرگونه امکانی ابعاد این فاجعه نژادپرستانه را برای جهانیان روشن کند تا بدین شکل ماهیت واقعی رژیم بعث، شخص صدام و مظلومیت مردم حلبچه را به دنیا بنمایاند.»

 

غربی‌ها تأمین کننده سلاحهای کشتار جمعی

یکی از نکات مهم این همایش سخنان «سیمون مینکس» دادستان ارشد هلندی و مسئول پرونده «فرانزفن آنرات» تبعه هلند و فروشنده عمده مواد شیمیایی به دولت صدام بود که «طیپی امیبه» در این همایش، ‌اطلاعاتی را درباره پرونده محاکمه «فرانز فن آنرات» ارائه کرد.

در بخشی از سخنان «سیمون مینکس» آمده است: «پرونده فن آنرات مهمترین پرونده در هلند پس ازجنگ جهانی دوم بوده است،این تبعه هلند مهم‌ترین منبع تهیه و تحویل موادشیمیایی به دولت عراق درزمان جنگ ایران وعراق مطرح است.»

وی در بخش دیگری از سخنان خود یکی از جنبه‌های مهم این پرونده را موفقیت در دادگاه و محکوم شدن متهم عنوان کرد و در ادامه آورد: در این دادگاه علاوه بر اثبات این‌که این مواد به دولت عراق تحویل داده شد، بایستی تبدیل آن‌ها به سلاح شیمیایی و استفاده ازآنها علیه مردم ایران و عراق نیز اثبات می‌شد که در نهایت بعد از چندین سال تلاش موفق شدیم این موارد را اثبات کنیم و نشان دهیم که این مواد علیه مردم سردشت و حلبچه و چندین مکان دیگر در ایران به کار رفته است. فن آنرات زمانی اقدام به فروش و تحویل این مواد شیمیایی به عراق کرده است که طبق قوانین بین‌المللی، تحویل این مواد به کشورهای در حال جنگ ممنوع بوده و کسی اجازه نداشته این گونه مواد را به عراق تحویل دهد.»

وی همچنین صرف وقت و بودجه بسیار را لازمه مشخص شدن اسامی شرکت‌هایی که در تولید و تحویل سلاح‌های شیمیایی به دولت عراق سهیم بوده‌اند دانست و گفت‌: «شرکت‌هایی که این گونه معاملات را انجام داده‌اند، بدون شک خود را مخفی می‌کنند، چرا که آن‌ها بخوبی و بدون شک مطلع‌اند که چه کاری انجام داده‌اند و همچنین از نتیجه دادگاه علیه خودشان آگاهند،‌ بنابراین برای پیگیری متهمان و شرکت‌هایی که در این جنایت بشری سهیم بودند، نیاز به صرف زمان و هزینه بسیار است.»

دیگر سخنران این مراسم «عبدالرحمن زیباری» وکیل مردم کرد در دادگاه صدام بود او در این همایش گفت: «نخستین حمله شیمیایی رژیم دیکتاتور و ساقط‌شده بعث، در دره‌ای که ایل بزرگ «جاف» در آن‌جا زندگی می‌کنند، روی مردم بی‌گناه ساکن منطقه «بالیسان» انجام شد؛ ۸۱ روز پس از این فاجعه، قطعنامه ۵۹۸ در شورای امنیت سازمان ملل متحد برای آتش‌بس جنگ میان عراق و ایران تصویب شد. این قطعنامه حاوی هیچ‌گونه محکومیت و رسوایی برای رژیم صدام نبود؛ به همین دلیل کشور جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) این قطعنامه را قبول نکرد. شورای امنیت سازمان ملل به این جنایت، تنها به‌عنوان جنگی که میان دو کشور روی داده است، نگاه می‌کرد، ولی این جنایت، بزرگتر و گسترده‌تر از جنگ میان دو کشور بود.

 

عملیات انفال

در کنار اینها، ایران در روز 8/8/1988 به برقراری آتش‌بس رضایت داد و به صورت رسمی در تاریخ 20/8/1988 جنگ میان عراق و ایران متوقف شد، اما عملیات انفال و بمباران شیمیایی توسط رژیم بعث عراق متوقف نشد؛ زیرا عملیات مرحله هشتم انفال از روز 25/8/1988 تا تاریخ 6/9/1988 ادامه پیدا کرد که هیچ‌گونه جنگی میان عراق و ایران برقرار نبود. وی در ادامه افزود: «استان دهوک با کشور ایران هیچ مرز مشترکی ندارد و تنها با کشورهای ترکیه و سوریه مرز مشترک دارد.

اگر صدام و علی حسن مجید به دلیل نخستین بمباران شیمیایی محکوم شده بودند، از دیگر بمباران‌های شیمیایی پشیمان می‌شدند؛ ولی به این کارشان ادامه دادند تا این‌که در روز 16/3/1988 شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کردند که بر اثر آن ۵‌هزار نفر شهید و ۱۱‌هزار نفر زخمی شدند. همچنین همان رژیم در روز 2/8/1990 کشور کویت را اشغال کرد. همچنین در بهار‌ سال ۱۹۹۱ قیام مردم عراق و کردستان در ۱۴ استان «توسط این رژیم سرکوب شد.»

به اعتقاد بنده، حلبچه بخشی از عملیات انفال و کشتار بیش از 180 هزار کردعراقی است. همچنین عملیات انفال اول که در روز 9/2/1988 تا تاریخ 23/2/1988به‌طور مرتب ادامه داشت، عملیاتی سخت بود؛ برای این‌که باید مردم را از روستاها به سمت زندان‌های دسته‌جمعی در «توبزاوا» در نزدیکی کرکوک منتقل می‌کردند؛ تا بعداً آن‌ها را با اتومبیل به کوه‌های «حمرین» یا «حَزَر» یا «نُگره سلمان» ببرند، اما صدام حسین تصمیم گرفت حلبچه را در همان مکان خودش به گور دسته‌جمعی تبدیل کند، بدون این‌که مردمانش را به‌جای دیگری منتقل کند. 

رأی نهایی در مورد پرونده انفال براساس مواد ۱۱، ۱۲ و ۱۳ قانون شماره ۱۰‌ سال ۲۰۰۵، قانون دادگاه عالی جنایات عراق و رأی نهایی در مورد پرونده حلبچه نیز با همان مواد قانونی مورد تأیید قرار گرفت. در کنار اینها، در روز 17/1/2010 این جنایت به‌عنوان نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت (ژینوساید) قلمداد نشد، ولی دادگاه تجدیدنظر در روز 28/2/2010 آن را به‌عنوان نسل‌کشی اعلام کرد و به انفال تبدیل شد، زیرا از اساس انفال است. هم‌اکنون جنگ عراق و ایران خاتمه یافته است، ولی منازعه همچنان ادامه دارد، خسارات ناشی از جنگ پیگیری نشده است. حلبچه به استان تبدیل شد؛ ولی زخم‌ها هنوز التیام نیافته‌اند و خسارات ناشی از بمباران شیمیایی هنوز جبران نشده است. عراق و ایران همچون دو کشور با همدیگر مشکلات را برطرف می‌کنند ولی نه از راه دادگاه عدالت بین‌المللی لاهه.

 

روزنامه ایران، سال بیستم، شماره: 5618، شنبه 23 فروردین ماه 1393، صفحه 10.

 

 

 

 

«ناظم دباغ» نماینده حکومت اقلیم کردستان عراق در تهران گفت: صحبت‌های مالکی برای اهداف سیاسی است و این در حالی است که به انتخابات عراق نزدیک می‌شویم و ضروری است که این اتفاق به هدف سیاسی تبدیل نشود.    

ناظم دباغ نماینده حکومت اقلیم کردستان عراق و مشاور «جلال طالبانی» در تهران در گفت‌وگو با سایت خبری «بیرورا» اعلام کرد: به هر دلیل و بهانه‌ای که باشد کشتن انسانها را محکوم می‌کنیم؛ ولی در مسئلة کشتن این روزنامه‌نگار عراقی در بغداد، تعدادی از افراد و شخص «نوری مالکی» برای اهداف سیاسی انتخابات، آن را به کار می‌برند و این برای اولین بار نیست که در بغداد و عراق به طور کلی، حوادثی روی داده باشدکه به کشتن افراد منجر شود؛ به همین دلیل، ضروری است که از قانون و دادگستری حمایت نماییم و درستی این حادثه را مشخص کنیم. ما در این زمینه با مسئولین ذیربط هم صحبت کرده‌ایم تا به این مشکل به دید سیاسی نگاه نکنند.   

وی همچنین گفت: خواستار این هستیم که همه گروهها و همچنین مسئولین عالی رتبه کُرد برای حل این مشکل تلاش کنند و به جای اینکه به کشورهای همسایه پناه ببریم؛ از طریق گفت‌وگو و تفاهم آن را برطرف نماییم و این حادثه را نیز اینقدر بزرگ نکنیم و اینکه حادثه کشتن این روزنامه‌نگار هم اتفاقی بوده است نه ترور.      

«ناظم دباغ» در پایان این گفت‌وگو تأکید کرد: ما به عنوان نماینده حکومت اقلیم کردستان در تهران، به صورت دقیق و درست این حادثه را برای مسئولین جمهوری اسلامی ایران تشریح می‌کنیم، و اگر ضروری بود از آنها می‌خواهیم که برای حل این مشکل اقدام لازم را انجام دهند.

 

 

 

 

 ناظم دباغ نماینده  اقلیم کردستان عراق در ایران: در چندین سالی که من در ایران به صور مختلف و در نقش‌های گوناگون، چه به عنوان نماینده آقای جلال طالبانی، چه نماینده اتحادیه میهنی کردستان و چه نماینده اقلیم کردستان،

با حضور دکتر «جگرخوین» معاون نمایندگی اقلیم کردستان عراق در تهران، «عبدالرحمان زیباری» وکیل مردم حلبچه در دادگاه صدام و علی شیمیایی، دکتر «مصطفی قانعی» متخصص و پزشک بیماران بمباران شیمیایی حلبچه، دکتر «اسعد اردلان»، دکتر «بایزید مردوخی»، دکتر «قطب الدین صادقی»، دکتر «جعفر حق پناه»، «احسان هوشمند»، دکتر «مجتبی برزویی»، «محمد علی چاوشی»، «اردشیر پشنگ» و چندین شخصیت دیگر، همایش «روایت ایرانی فاجعه بمباران شیمیایی حلبچه» در تالار اجتماعات پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی در شهر تهران برگزار شد.

 

«عبدالرحمان حاجی زیباری» وکیل مردم حلبچه در دادگاه صدام و حقوقدان سرشناس کُرد، در همایش «روایت ایرانی فاجعه حلبچه» مطلبی تحت عنوان «حلبچه بخشی از انفال و بمباران شیمیایی است» را قرائت نمود که در ادامه آن را می‌خوانید:

 

در روز 16/4/1987 اولین حمله شیمیایی رژیم دیکتاتور و ساقط شده بعث، در دره‌ای که ایل بزرگ «جاف» در آن­ جا زندگی می‌کنند بر روی مردم بی‌گناه ساکن منطقه «بالیسان» انجام شد؛ 81  روز پس از این فاجعه، قطعنامه 598 در شورای امنیت سازمان ملل متحد جهت آتش‌بست جنگ میان عراق و ایران تصويب شد. این قطعنامه حاوی هیچ گونه محکومیت و رسوایی برای رژیم صدام حسین نبود؛ به همین دلیل کشور جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) این قطعنامه را قبول نکرد. شورای امنیت سازمان ملل به این جنایت، تنها به عنوان جنگی که میان دو کشور روی داده است، نگاه می‌کرد؛ ولی این جنایت، بزرگتر و گسترده‌تر از جنگ میان دو کشور بود. در کنار اینها، ایران در روز 8/8/1988 به برقراری آتش‌بست رضایت داد و به صورت رسمی در تاریخ 20/8/1988 جنگ میان عراق و ایران متوقف شد. اما عملیات انفال و بمباران شیمیایی توسط رژیم بعث عراق متوقف نشد؛ زيرا عملیات مرحله هشتم انفال از روز 25/8/1988 تا تاريخ 6/9/1988 ادامه پیدا کرد که هیچ گونه جنگی میان عراق و ایران برقرار نبود.

 

استان دهوک با کشور ایران هیچ مرز مشترکی ندارد و تنها با کشورهای ترکیه و سوریه مرز مشترک دارد. اگر صدام حسین و علی حسن مجید به دلیل اولین بمباران شیمیایی محکوم شده بودند، از دیگر بمباران‌های شیمیایی پشیمان می‌شدند؛ ولی به این کارشان ادامه دادند تا این که در روز 16/3/1988 شهر حلبچه را بمباران شیمیایی کردند که بر اثر آن 5 هزار نفر شهید و 11 هزار نفر زخمی شدند. همچنین همان رژیم در روز 2/8/1990 کشور کویت را اشغال کرد. همچنین در بهار سال 1991 قيام مردم عراق و کردستان در 14 استان توسط این رژیم سرکوب شد.

 

 

 

به اعتقاد بنده، حلبچه بخشی از عملیات انفال است، به این دلایل:

 

1 ـ  در بین مراحل انفال 1 و 2 صورت گرفته است.

 

2 ـ متهمان پرونده انفال همان متهمان پرونده حلبچه هستند.

 

3 ـ  قربانیان پرونده انفال همان قربانیان پرونده حلبچه هستند و برادران ایرانی‌مان که آن­ها هم ریشة آریایی دارند، به عبارت دیگر صدام حسین با یک سنگ دو گنجشک را کشت، گروهی که ملیت آنها کُرد بودند را از بین برد و گروهی دیگر را که ملیت آنها کُرد و ایرانی و ریشة آنها آریایی است را قتل و عام نمود. همچنین عملیات انفال اول که در روز 9/2/1988 تا تاريخ 23/2/1988 به طور مرتب ادامه داشت، عملیاتی سخت بود؛ برای این که مردم را از روستاها به سمت زندان­های دسته جمعی در «توبزاوا» در نزدیکی کرکوک منتقل کنند؛تا بعداً آن­ها را با اتومبیل به کوه­های «حمرین» و یا «حَزَر» و یا «نُگره سلمان» ببرند، اما صدام حسین تصمیم گرفت حلبچه را در همان مکان خودش به گور دسته جمعی تبدیل نماید، بدون این که مردمانش را به جای دیگری منتقل کند.

 

4 ـ رأی نهایی در مورد پرونده انفال براساس مواد ، 12،11 و 13 قانون شماره 10 سال 2005 قانون دادگاه عالی جنایات عراق و رأی نهایی در مورد پرونده حلبچه نیز با همان مواد قانونی مورد تأیید قرار گرفت. در کنار این­ها در روز 17/1/2010 این جنایت را به عنوان نسل‌کشی و جنایت علیه بشریت (ژینوساید) قلمداد نکرد، ولی دادگاه تجدید نظر در روز 28/2/2010 آن را به عنوان نسل‌کشی اعلام نمود و به انفال تبديل شده، زيرا از اساس انفال است.  

 

5 ـ حلبچه انفال است، بلکه قله انفال نیز هست؛ زيرا در مرحله‌ای جنایت نسل‌کشی غليان می­کند، حلبچه امواج خروشان نسل‌کشی انفال است. همچنین عملیات منطقه «گرمیان» غُرش نسل‌کشی انفال است که در مدت 13 روز از تاريخ 7/4/1988 تا 20/4/1988 تعداد 55 هزار مردم گرمیانی انفال شدند و از طرف رژیم بعث سر به نیست شدند.

 

هم اکنون جنگ عراق و ایران خاتمه یافته است، ولی منازعه همچنان ادامه دارد، خسارات ناشی از جنگ پیگیری نشده است. حلبچه به استان تبدیل شد؛ ولی زخم­ها هنوز التيام نيافته­اند و خسارات ناشی از بمباران شیمیایی هنوز جبران نشده است. عراق و ایران همچون دو کشور با همديگر مشکلات را برطرف می‌کنند ولی نه از راه دادگاه عدالت بین‌المللی لاهه.

 

کُرد و عراق و ایران چرا با همدیگر علیه کمپانی‌هایی که سلاح کشتار جمعی را به صدام حسین فروختند و تعداد آن­ها 207 شرکت است، شکایتی تنظیم نمی‌کنند؟

 

چرا عراق و ایران با همدیگر شکایتی علیه این کشورها نمی‌نویسند؟

 

همه این­ها سؤال هستند و ضرورت دارد که جواب درستی به آن­ها داده شود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 از دیدگاه برخی از تحلیلگران سیاسی و نظامی حمله شیمیایی ارتش بعثی به حلبچه در واکنش به شکست‌هایی بود که به واسطه عملیات‌های مشترک مبارزان کرد عراقی و نیروهای ایرانی صورت گرفت. در پی عملیات والفجر 10 نیروهای ایرانی به همراه پیشمرگان کرد وارد شهر کردنشین حلبچه شدند و مورد استقبال گرم مردم شهر قرار گرفتند.

 

 

 

 

نوروز در بافت فرهنگی ملل آریایی، نقشی برجسته و زیبا دارد. جشن بزرگ آریایی‌ها در آغاز سال نو همراه با رنگ‌های درخشان و جادویی‌‌اش، نماد زندگی تازه و دوباره انسان است در همراهی با طبیعت و هستی‌اش.

آخرین اخبار

گزارشات پر بازدید

حالت های رنگی